شاید امروز عجیب بهنظر بیاید، اما در روزگاری نهچندان دور شغلهایی چون رنگرزی و رفوگری رواج خوبی داشت و اصولا تعمیر و استفادۀ مجدد از وسایل هم امری بسیار عادی بود.
آن روزها مثلا یک پالتو را آنقدر میپوشیدند تا رنگورویش برود، اما صاحبش از رو نمیرفت و آن را پیش رنگرز میبرد و با یک رنگ ساده، چندین سال دیگر هم از آن استفاده میکرد تا وقتی که دیگر تاروپود پالتو کنار هم تاب نمیآورد و صاحبش را وادار به خرید مجدد میکرد. جورابها که بیبروبرگرد، مدتها رفو میشد.
سر زانوی شلوارها هم وصله میخورد. اسباب و وسایل خانه هم به همین منوال بود. شاید هنوز اسباب و کمدهای شصتساله و بیشتر را بتوان در خانۀ مادرها و مادربزرگها یافت. قدیمیها اعتقاد زیادی به دور ریختن وسایل نداشتند. برخلاف بسیاری از ما که بهمحض اینکه یک کالا دلمان را زد، باوجوداینکه هنوز کارایی دارد، آن را دور میاندازیم.
قناعت یا کمبود، بادوامی یا بیکیفیتی هرچه میخواهید نامش را بگذارید، این شیوۀ زندگی آن روزها بود که حالا عوض شده است. در این روزگار جدید که تب نوگرایی همه را فراگرفته، یکی از ساکنان محلۀ الهیه تصمیم گرفته است تعمیر و تغییر وسایل قدیمی را برای استفادۀ مجدد به عنوان شغل پی بگیرد.
مهناز اشراقی سیودوساله، هنرش را صرف جانبخشی به اشیای قدیمی کرده است. او که به تمام زمینههای هنری علاقهمند است و کموبیش دستی نیز بر آنها دارد، ماجرای شروع به تعمیر و تغییر وسایل قدیمی را چنین شرح میدهد:«یکسری وسیلۀ قدیمی داشتم که اول میخواستم بیندازمشان بیرون و وسایل جدید بخرم اما هم ازلحاظ اقتصادی هزینهاش زیاد میشد و هم اینکه وسایلم را دوست داشتم و بهجز چند ایراد جزئی هنوز قابل استفاده بود.
چیزهایی هم که در بازار پیدا میکردم، خیلی باب میلم نبود و حتی کیفیت آن از وسایل قدیمی خودم پایینتر بود، بنابراین تصمیم گرفتم کمی رنگولعاب به آنها بدهم و دوباره ازشان استفاده کنم. اول وسایلم را تعمیر و ایرادهایش را برطرف کردم. بعد رویش کمی «پتینه» کار کردم و کمی هم «دکوپاژ». خودم خوشم آمد. بعد از آن دوستان و آشنایانی که به منزلم میآمدند، نظرشان به وسایل جدید جلب میشد و آنها را خاص و زیبا توصیف میکردند.».
بعد از این تشویقها اشراقی برای ادامۀ کار مشتاق میشود. او در مرحلۀ دوم بهسراغ وسایل قدیمی مادر و مادربزرگش میرود: «اگر مادر یا مادربزرگم میخواستند وسیلهای را دور بیندازند، من میگرفتم و رویش طراحی میکردم. وقتی دوباره آن وسیلۀ طراحیشده را به خودشان میدادم، باورشان نمیشد.
دیدن وسایل منزل خودم، مادر و مادربزرگم، کمکم دوستان و آشنایانی را که به خانۀمان تردد میکردند، هم مشتاق به این کار کرد. بعد از آن چند نفری از اقوام درخواست دادند که وسایل آنها را هم تزیین کنم. آنها به دوستانشان نشان دادند و کمکم تعداد کسانی که سفارش میدادند، بیشتر میشد و این کار از دایرۀ فامیل و دوستان فراتر میرفت. حتی برخی برای جهیزیه میرفتند کارهای چوبی خام و ساده میگرفتند و من درست میکردم. به این ترتیب بهصرفهتر از کارهای بازاری میشد و بهقول خودشان، خاص هم بود.».
او مخالف جنس نو خریدن نیست، اما با تب نوگرایی مخالف است. میگوید: «اینروزها مردم به محض اینکه یک چیزی دلشان را زد، با وجود اینکه هنوز کارایی دارد، آن را دور میاندازند و بهسرعت وسیلهای جدید جایگزنش میکنند. آری، تغییر در زندگی لازم است، اما این تغییر را میتوان با هزینهای بسیار کمتر انجام داد، ولو با یک رنگ ساده یا پتینه و دکوپاژ. این کار، هم از لحاظ اقتصادی بهصرفه است و هم سلایق خاص را جذب میکند. برخی مشتریها هم از لحاظ مالی هم مشکلی ندارند، اما وسایلشان را دوست دارند و دلشان میخواهد آن را حفظ کنند، بنابراین از من میخواهند ظاهر آن را قدری تغییر دهم و نو کنم.».
دور انداختن یکی از وسایلِ مهناز اشراقی بسیار زمانبر است. او تاجاییکه میتواند، با تغییر کاربری وسایلش را تغییر میدهد و آن را حفظ میکند. میگوید: «من برخلاف بسیاری از خانمها اهل خرید نیستم، حتی اگر چیزی لازم داشته باشم، خیلی علاقهای به بازار رفتن ندارم و ترجیح میدهم همسرم آن کالا را برایم بخرد؛ به همین خاطر کمتر پیش میآید وسیلهای را بیرون بیندازم.
معمولا اجناسی را که احساس میکنم ممکن است جایی به دردم بخورد، نگه میدارم و بالاخره جایی از آن استفاده میکنم، مگر اینکه دیگر خیلی کهنه شده باشد و چیزی هم به ذهنم نرسد که با آن درست کنم.». برخی اجناسی که اشراقی تغییر میدهد، بدین شرح است: «من بافتنی زیاد میکنم. کامواهای ریز را نگه میدارم و با آن پادری درست میکنم یا با تکههای پارچه، تابلو درست میکنم و...»
یکی از اصول مهمی که به نظر مهناز اشراقی باید تغییر کند، سبک زندگی امروز است. او میگوید: «نمیخواهم شعار بدهم، اما به نظرم این شیوۀ زندگی بهشدت مشکل دارد و برای آیندۀ کرۀ زمین هم خطرناک است. این سبک زندگی مصرفگرایانه، جلوی پیشرفت بشر را میگیرد و باعث میشود همۀ عمر ما، تنها صرف تولید وسایل مصرفی پیشپاافتاده شود.
از آنسو خلاف اقتصاد مقاومتی نیز هست و بهشدت به خانوادهها فشار میآورد و ما را مصرفگرا بار میآورد.». البته کیفیت پایین و نامناسب اجناس امروزی هم موضوعی نیست که اشراقی بتواند آن را انکار کند. او میگوید: «قبول دارم که کیفیت اجناس امروزی دیگر مثل قدیم نیست و نمیتوان برای زمانی طولانی از آنها استفاده کرد؛ بهعنوان مثال من الان در خانۀ خودم، وسایلی دارم با عمر شصتساله و بیشتر که هنوز بهخوبی کار میکنند، اما مطمئناً از کالاهای امروزی نمیتوان چنین توقعی را داشت. پیشنهاد من به افرادی که دوست دارند جنس باکیفیت و با قیمت پایین داشته باشند، این است که از سمساریها جنس خوب بخرند. بعد میتوان آن را با هنرهای مختلف تغییر داد و زیباتر کرد.».
تغییرات انجامشده روی اجناس قدیمی، متفاوت است و به موضوعات مختلفی چون میزان هزینه، سلیقۀ مشتری و البته نیاز آن کالا بستگی دارد. اشراقی در همینباره میگوید: «تغییرات بستگی به سلیقۀ مشتری دارد. برخی مشتریها برایشان هزینه مهم است و سقف تعیین میکنند که تا فلانقدر تغییرات انجام بده.
برخی دیگر خودشان طرح دارند و میخواهند تغییرات، دقیقاً مثل همان طرح باشد. برخی هم همهچیز را به سلیقۀ خودم واگذار میکنند و فقط میگویند میخواهم از این وضعیت درآید.». اما همیشه خروجی کار به دل اشراقی مینشیند. او میگوید: «من اگر چیزی را درست کنم و به دل خودم ننشیند، آن را خراب میکنم و دوباره از اول میسازم؛ یعنی آنقدر آن را تغییر میدهم تا به دل خودم بنشیند؛ به همین خاطر تقریباً همۀ کارهایم را دوست دارم.».
او که در حال حاضر بیشتر تغییراتش را با دو هنر پتینه و دکوپاژ انجام میدهد، در توضیح این دو هنر میگوید: «دکوپاژ نوعی هنر است که بسیاری از ما مشابه آن را در دوران مدرسه انجام دادهایم. آن زمان که عکسی را روی زمینهای میچسباندیم و با این کار چیز جدیدی خلق میکردیم. کاری شبیه کلاژ؛ مثلا طرح گل را پرینت میگیریم، برش میزنیم و با چسب مخصوص میچسبانیم.
دکوپاژ بهسبب راحتی کار، هزینۀ کمتری دارد و قیمت آن از هزار تومان شروع میشود و بسته به میزان وقت و موادی که لازم دارد، بیشتر میشود.»، اما پتینه کاری سختتر و زمانبرتر است که اشراقی آن را در معنای لغوی چنین تعریف میکند: «پتینه در معنای لغوی یعنی نمای کهنه دادن به اشیا. در این هنر ما به اشیا ظاهری قدیمی میدهیم؛ مثلا با برجستگی دادن و رنگ زدن اشیا، آنها را شبیه چیزهای زنگزده یا خاکگرفته میکنیم.».
اشراقی که در خانوادهای هنرمند متولد شده است، تاکنون برای هیچیک از هنرهایی که آموخته، کلاسی نرفته است و تنها با کتاب خواندن و مطالعۀ نمونهکارها در اینترنت، هنرش را آموخته است. او میگوید: «مادرم زن هنرمندی بود و از بچگی به ما نقاشی میآموخت، اما خودش هیچگاه هنرش را بهطور حرفهای پیگیری نکرد. من هم از بچگی به نقاشی و کار هنری، علاقه و در این زمینهها استعداد داشتم، اما تفاوت من و مادرم در این است که من بهشدت پیگیرم و گرچه کلاس نرفتهام، کتابهای متعددی در این زمینه خواندهام و در اینترنت هم بیشتر وقتم را به مشاهدۀ نمونهکارها و آموزش تهیۀ آن میگذرانم.».
دامنۀ اجناس قدیمیای که تاکنون اشراقی دوباره زندۀشان کرده، بسیار متنوع است؛ از اجناس کوچکی، چون نمکدان و بانکههای مربا وظرف چای گرفته تا تختخواب و میز ناهارخوری چندیننفره. او میگوید: «خیلی چیزها را میشود تغییر داد؛ از شیشههای قدیمی آشپزخانه گرفته تا جاکفشی، دراور و هرچیزی که قابل رنگ کردن و تغییر دادن باشد؛ البته حجم کار نباید خیلی بزرگ باشد تا من بتوانم از پسش برآیم؛ مثلا یکی میخواست تختخوابش را تغییر دهد.
گفتم عیبی ندارد. من ظریفکاریاش را انجام میدهم، اما رنگش، کار من نیست. چون من جا ندارم و الان همۀ این کارها را در خانۀ کوچک خودمان انجام میدهم.». به اشراقی پیشنهادهای عجیبی نیز برای تغییر و تعمیر داده شده که یکی از عجیبترین آنها تغییر و تزیین سر آبمیوهگیری و تعمیر قوری شکسته بوده است.
او میگوید: «یکبار خانمی سر یک آبمیوهخوری خیلی کوچک را آورده بود و میخواست آن را برایش رنگ و تزیین کنم. مانده بودم روی سر یک آبمیوهخوری کوچک چه کاری میتوان انجام داد. یکبار دیگر هم خانمی یک قوری شکسته آورده بود و میگفت این را تعمیر کن. گفتم این دیگر کار کوره است نه من. آخر شما قوری را میخواهید استفاده کنید، چسب نمیتوان زد!».
تغییر و تعمیر وسایل قدیمی کار جدیدی نیست و در حال حاضر در بسیاری از کشورهای جهان نیز بهصورت حرفهای و در کارگاههایی مجهز دنبال میشود، اما شاید نمونهاش در کشور ما کمتر باشد.
اشراقی میگوید: «راستش من تابهحال زیاد دنبال کاری مانند آنچه خودم انجام میدهم، گشتهام، اما در مشهد چیزی نیافتهام؛ البته کار دکوپاژ و پتینه انجام میشود، ولی به این شکل که اجناس قدیمی را بخواهند ترمیم کنند، من ندیدهام. کار پرزحمت و البته کمدرآمدی است و شاید به همین خاطر کسی زیاد دنبالش را نگرفته است.
من بیشتر، چون خودم علاقه دارم، این کار را انجام میدهم. وقتی یک کالای قدیمی را ترمیم میکنم، خودم بیشتر از هرکسی لذت میبرم. انگار آن کالا تولدی دوباره داشته؛ البته نمیگویم درآمدی ندارد، اما بهنسبت زحمتی که میکشی، درآمدش اندک است. مثلا گاهی بیش از ۱۰ روز وقت، صرف ترمیم و تغییر یک کالا میکنم و درنهایت تنها ۵۰ هزار تومان میگیرم.».
زیاد شدن تعداد مشتریها اشراقی را بهشدت درگیر این کار میکند، تاآنجاکه تصمیم میگیرد کار ترمیم و تغییر وسایل قدیمی را بهعنوان یک شغل پی بگیرد. او در قدم اول برای وسعت بخشیدن به کارش، آگهی آن را در اینترنت قرار میدهد، جایی که ما هم از آن طریق پیدایش کردیم. این اولینبار بود که سوژهای را ازطریق یک آگهی در اینترنت مییافتیم.
عنوان آگهی آنقدر جذاب بود که ما را وادار به تماس با صاحب آن کرد، هرچند وقت تماس نه ما در این سوی خط اعتماد چندانی برای رفتن به خانۀ ایشان داشتیم، نه آگهیدهنده در آن سوی خط، میتوانست اعتماد کند و بیهیچ شناختی پذیرای ما در منزلش باشد. اشراقی با رضایتی نصفهونیمه از اینترنت چنین میگوید: «تبلیغ در اینترنت گرچه همهگیر و بیهزینه است، مشکلات خاص خودش را دارد.
متأسفانه آنقدر تبلیغهای دروغین در فضای مجازی زیاد شده است که نمیتوان به هر آگهی اعتماد کرد؛ بهخصوص وقتی تماس میگیرند و متوجه میشوند محلۀ سکونتم در این محدودۀ شهر است، حتی باوجوداینکه نمونهکار میفرستم، زیاد اعتماد نمیکنند؛ البته من به مردم حق میدهم، چون کلاهبرداری اینترنتی زیاد شده است و خیلیها کارهای اینترنتی را به نام خودشان معرفی میکنند. از آنسو من هم نمیتوانم اعتماد کنم و هرکسی را به منزلم راه دهم.».
* این گزارش پنج شنبه، ۱۶ شهریور ۹۶ در شماره ۲۰۵ شهرآرامحله منطقه ۱۲ چاپ شده است.